خواب ریاضی باز هم خواب ریاضی دیده ام خواب خطهای موازی دیده ام خواب دیدم خوانده ام ایگرگ زگوند خنجر دیفرانسیل هم گشته کند از سر هر جایگشتی می پرم دامن هر اتحادی می درم دست و پای بازه ها را بسته ام از کمند منحنی ها رسته ام شیب هر خط را به تندی می دوم گوش هر ایگرگ وشی را می جوم گاه در زندان قدر مطلقم گه اسیر زلف حد و مشتقم گاه خطها را موازی میکنم با توانها نقطه بازی میکنم لشکر تمرین دارم بیشمار تیغی از فرمول دارم در کنار ناگهان دیدم توابع مرده اند پاره خطها، نقطه ها ، پژمرده اند در ریاضی بحث انتگرال نیست صحبت از تبدیل و رادیکال نیست کاروان جذرها کوچیده است استخوان کسرها پوسیده است از لگ و بسط نپر اثار نیست ردپایی از خط و بردار نیست هیچکس را زین مصیبت غم نبود صفر صفرم هم دگر مبهم نبود آری آری خواب افسون میکند عقده را از سینه بیرون می کند مردم از این ایکس و ایگرگ داد ،داد روزهای بی ریاضی یاد باد
*bye_bye* *gerye* *bye_bye*
شاعر این مثنوی دیوانه نیست با ریاضی خوانده ها بیگانه نیست روز و شب خواب ریاضی دیده ام خواب خطهای موازی دیده ام كاش در دنیا نشان از غم نبود صفر صفرم اینقدر مبهم نبود حال ،بشنو اندكی از رشته ام مثل یك زالو به خونش تشنه ام در ریاضی چهره ای شاداب نیست هشت ترمی ،در انجا باب نیست بچه ها پیوسته دشنامش دهند گوش خود اما به فرمانش دهند ای ریاضی ،ای ریاضی چیستی؟ می بری هردم به تیغت ،كیستی ؟ تاكه اسمت بر زبان سبز شد كل مغزم پیچهایش هرز شد چون برای درسهایی مثل جبر گاو نر می خواهد و یك مرد گبر شخصیتهایی چنان فرما وگوس هر كدامش قامتم را داده قوس بچه ها از قضیه گریان می شوند بهر اثباتش پریشان می شوند بهر تنها یكصدم پایان ترم جمله می لولند انجا مثل كرم *gerye* *gerye* *gerye*